زندگينامه پيامبران الهي/ حضرت موسي (عليهالسلام)/ قسمت اول
قبل از پرداختن به زندگى حضرت موسى (عليهالسلام) لازم است به طور اختصار وضع بنىاسرائيل را در كشور مصر از نظر بگذرانيم و از مشكلاتى كه داشتند و شكنجه و آزاري كه از قبطيان و فرعون زمان خود مىديدند، اطلاع يابيم، سپس به شرح حال حضرت موسى و هارون بپردازيم.
پيش از اين در شرح زندگانى حضرت يوسف (عليهالسلام) گذشت كه وقتى برادران، آن حضرت را شناختند، يوسف به آنها دستور داد به كنعان بازگرديد و خاندان خود را همگى نزد من آريد. پس از آنكه يعقوب با خاندان خود به مصر آمد، يوسف از فرعون و پادشاه آن زمان مصر خواست تا سرزمينى را به نام جاسان كه چراگاههايى براى گوسفندان و شترانشان داشت به آنها بدهد و آنان را در آن سرزمين سكونت دهد.
برخى احتمال دادهاند علت ديگر اين درخواست يوسف، آن بود كه مىخواست تا حدّ توان فرزندان يعقوب را از آميزش با مردم مصر كه به آيين بتپرستى مىزيستهاند برحذر دارد و سعى مىكرد به هر ترتيبى كه شده، يكتاپرستى در آنها پابرجا بماند.
يعقوب و فرزندانش به آن سرزمين رفتند و زندگانى جديدى را در كشور مصر آغاز كردند. تعداد افراد خاندان اسرائيل در آن روز طبق آنچه از تورات نقل شده است هفتاد نفر بود، ولى روز به روز بر تعدادشان افزوده مىشد و فرزندان بيشترى پيدا مىكردند تا پس از هفده سال كه از ماندن آنها در آن سرزمين گذشت، يعقوب از دنيا رفت و طبق وصيتى كه كرده بود، جنازهاش را به فلسطين منتقل كرده و در آنجا دفن كردند.
فرزندان يعقوب پس از درگذشت او تحت سرپرستى يوسف كه مورد علاقه و محبت شديد مردم مصر بود به زندگى با شكوه خود ادامه دادند و بر اثر ازدياد نسل و فرزندان بسيارى كه پيدا كردند، به تدريج گروه زيادى شدند و زمينهاى زيادترى را در آن نواحى اشغال كردند.
اين شكوه، امنيت و آسايش چندان طول نكشيد و با مرگ يوسف كه به اختلاف روايات، بين بيست تا سى سال پس از فوت يعقوب اتفاق افتاد كمكم مقدمات خوارى و آزار آنها به دست فراعنهي مصر آغاز گرديد.
پادشاهان يا فراعنهي مصر كه پس از يوسف روى كار آمده و به سلطنت رسيدند، از زيادى فرزندان يعقوب و كثرت آنان در آن سرزمين، به وحشت افتادند و به گفتهي تورات، ترسيدند كه اينان با دشمنان مملكت مصر همدست شده و عليه آنان قيام كنند و حكومت را از آنها بگيرند. از اين رو به آزار، قتل و پراكنده كردن آنان اقدام كرده و انواع اهانت، تمسخر و اذيت را به آنان روا مىداشتند. به خصوص فرعونى كه موسى در زمان او به دنيا آمد، از همه بيشتر آنها را آزار داد و كودكانشان را به قتل رسانيد و در صدد نابودى آنها بوده و دستور داده بود همهي كارهاى سخت و پرمشقّت، مانند عملگى و بنايى و شغلهاى پست و اهانتآميز را به آنان واگذار كنند. او ماءمورانى گمارده بود كه پيوسته آنان را به كار گمارند و هيچگاه نگذارند ايشان روى خوشى و استراحت را ببينند. هرگاه خدمت مىكردند و هر زمان مىخواستند زمينى را براى زراعت و كشت محصول آماده سازند، از وجود مردان و زنان بنىاسرائيل استفاده مىكردند. حفاظت قصرهاى سلطنتى و خانههاى مردم به عهدهي آنها بود و نظافت محوطهي كاخها و معابر، وظيفهي مسلم آنان شده بود. خلاصه هر كار سخت و دشوار و هر عمل پستى، انجامش به عهدهي آنها بود.
قرآن كريم در سورههاى متعددى مانند بقره، اعراف و ابراهيم، ضمن تذكر نعمتهاى بسيارى كه به بنىاسرائيل عطا فرمود، به نجاتشان از آن وضع طاقتفرسا اشاره مىكند و چنين مىگويد: وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ. 1
به ياد بياوريد كه ما شما را از فرعونيان نجات داديم كه به شكنجهي سخت و بد دچارتان كرده بودند، پسرانتان را مىكشتند و زنان (و دخترانتان) را زنده مىگذاشتند و در اين كار بلايى بزرگ از پروردگارتان بود.
در سورهي قصص به همين شكنجهها و اهانتهايى كه فرعون به بنىاسرائيل روا مىداشت اشاره كرده و مىفرمايد:
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ. 2
به راستى كه فرعون در آن سرزمين بزرگى نمود و مردم آنجا را فرقهها كرد كه دستهاى از ايشان را زبون و خوار مىشمرد، پسرانشان را مىكشت و زنان (و دخترانشان) را زنده نگه مىداشت، به راستى كه او از فسادگران بود.
انگيزهي فرعون از اين سختگيرىها چه بود؟
در اينكه چرا فرعون به اين اندازه در مورد بنىاسرائيل سختگيرى مىكرد و انگيزهاش از اين همه آزار و شكنجه چه بود، اختلاف است. قدر مسلم آن است كه همانطور كه گفته شد، مىترسيد آنها به علّت تعداد زيادشان، موجبات سقوط او را فراهم سازند و حكومت مصر را از وى بگيرند و اين مطلبى است كه از قرآن كريم هم استفاده مىشود، در آنجا كه مىفرمايد: و اراده كرديم بر آنها كه در آن سرزمين زبون و ناتوان به شمار رفته بودند منّت نهيم و پيشوايشان كنيم و آنان را وارث (سرزمينهاى فرعونيان و اموالشان) قرار داده و قدرت را در آن سرزمين به آنان بسپاريم و آنچه را از ناحيهي ايشان مىترسيدند، به فرعون و هامان و لشكريانشان بنمايانيم.3
يعنى به فرعون و دار و دستهاش نشان دهيم كه كار به دست آنها نيست و چنانكه ارادهي ما تعلق گيرد، با تمام سختگيرىها، شكنجه و آزارها، سربريدنها و زنده به گور كردنها، سرانجام باز هم بدانچه از آن بيم داشتند، دچار خواهند شد و حكومت و شوكتشان را به دست همان بنىاسرائيل و فرزندان يعقوبى، كه آن همه اهانت دربارهي ايشان روا مىداشتند و پست و زبونشان مىشمردند، در هم مىكوبيم.
به گفتهي برخى از مفسران و مورخان، انگيزهي فرعون در كشتن نوزادان بنىاسرائيل خوابى بود كه ديد. اينان گفتهاند: فرعون شبى در خواب ديد آتشى از طرف بيتالمقدس بيامد و خانههاى مصر و قبطيان را فرا گرفت و همه را سوزاند و ويران كرد و تنها بنىاسرائيل را فرا نگرفت. وقتيكه صبح خواب خود را براى منجّمان، جادوگران و خوابگزاران نقل كرد و تعبير آنرا از ايشان جويا شد، به او گفتند: در بنىاسرائيل نوزادى به دنيا خواهد آمد كه نابودى سلطنت تو به دست او خواهد بود و تو و پيروانت را از اين سرزمين بيرون خواهد كرد و هم اكنون زمان ولادت او فرا رسيده است.
فرعون كه اين سخن را شنيد، قابلههاى مصر را فرا خواند و به آنها دستور داد كه هر پسرى از بنىاسرائيل به دنيا آمد، فوراً او را به قتل برسانند و اگر دختر بود، او را زنده بگذارند و براى انجام اين دستور افرادى را ماءمور كرد.4
برخى ديگر گفتهاند فرعون خوابى نديد، ولى وقتى زمان ولادت حضرت موسى فرا رسيد، منجمان به او خبر دادند كه ما در علم خود يافتهايم كه نوزادى در بنىاسرائيل به دنيا مىآيد و بر تو پيروز مىشود و سلطنت تو را از بين مىبرد و هم اكنون زمان ولادت او فرا رسيده است. فرعون كه اين سخن را شنيد، دستور سر بريدن نوزادان و پسران بنىاسرائيل را صادر كرد.5
از ابن عباس نقل شده است كه وقتى تعداد بنىاسرائيل در مملكت مصر زياد شد، بناى سركشى گذاشتند و گناه مىكردند. بعد نيكان آنها نيز با اشرار و بدان همگام شده و امر به معروف و نهى از منكر را رها كردند، پس خداى تعالى قبطيان را بر آنها مسلط كرد كه به آن عذابهاى سخت معذّبشان كنند.6
كار به كجا رسيد
كار سر بريدن فرزندان بنىاسرائيل به جايى رسيد كه بزرگان مصر و نزديكان فرعون نزد وى آمدند و گفتند: با اين ترتيب طولى نخواهد كشيد كه با كشتن فرزندان و مردن پيران بنىاسرائيل، نسل ذكور آنان از بين خواهد رفت و كارهاى آنان به عهدهي ما خواهد افتاد. خوب است در اين باره فكر ديگرى بكنى. فرعون كه چنان ديد، دستور داد يك سال نوزادان را به قتل برسانند و سال ديگر زندهشان بگذارند و هارون در آن سالى كه نوزادان را نمىكشتند به دنيا آمد و موسى در سالى كه پسران را سر مىبريدند، متولد شد.
امام صادق (عليهالسلام) در حديثى كه صدوق از آن حضرت روايت كرده فرمود: وقتى فرعون اطلاع يافت كه نابودى سلطنت او به دست موسى است، كاهنان و پيشگويان را خواست و نسب موسى را از آنها پرسيد. هنگامى كه نسب آن حضرت را دانست و فهميد كه وى از بنىاسرائيل خواهد بود، دستور داد شكم زنهاى حاملهي بنىاسرائيل را پاره كنند و نوزادان را به قتل برسانند. به اين ترتيب بيش از بيست هزار نوزاد را كشت، ولى چون ارادهي حق تعالى بر اين تعلق گرفته بود كه موسى را حفظ كند، به وى دست نيافت.7
وهب بن منبه گفته است: براى دست يافتن به موسى هفتاد هزار كودك را سر بريدند.8
اما چون خدا مىخواست كه موسى به دنيا بيايد و به رشد و كمال برسد و به كمك همان افراد ستمديده، فرعون بيدادگر را نابود كند، با تمام نقشههايى كه طرح كردند و با همهي سختگيرىها و فشارى كه بر بنىاسرائيل وارد ساختند، خداوند نطفهي آن حضرت را از صلب پدرش عمران به رحم مادرش منتقل فرمود و پس از گذشت دوران آبستنى، او را به دنيا آورد و تقدرات الهى آن حضرت را در دامان خود فرعون تربيت كرد.
عبدالوهاب نجّار در كتاب قصصالانبياى خود مىنويسد: عمران پدر حضرت موسى يوكابد را به همسرى اختيار كرد و خداوند از وى هارون و موسى را به او داد، ولى جمعى اين مطلب را انكار كرده و گفتهاند: ازدواج با عمه در همهي دينها حرام بوده و گفتهاند يوكابد از نوههاى لاوى بوده است.9
به هر صورت، برخى از مورخان داستان انعقاد نطفهي موسى را اينگونه نوشتهاند كه منجمان به فرعون گزارش دادند كه در فلان شب نطفهي آن فرزند بنىاسرائيلى كه نابودى تو به دست اوست، منعقد خواهدشد و فرعون دستور داد كه در آن شب هيچ مردى از بنىاسرائيل در كنار همسر خود نخوابد و مردها را از همسرانشان جدا كرد.
عمران، پدر موسى كه خود از بنىاسرائيل بود ولى در دستگاه فرعون خدمت مىكرد و از نزديكان و ياران فرعون بود، در آن شب ماءموريت يافت كه از قصر فرعون نگهبانى كند. نيمههاى شب بود كه عمران همسرش را ديد كه به نزد وى مىآيد، تمايل به همبستر شدن در دو طرف به وجود آمد و تقدير الهى كار خود را كرد و در كنار قصر فرعون نطفهي موسى منعقد شد.
عمران كه احساس كرد آنچه فرعون از آن مىترسيد، به وسيلهي او انجام شده، به همسرش سفارش كرد داستان آن شب را پنهان دارد و دنبالهي ماجرا را به خدا بسپارد.
روز ديگر منجمان به فرعون خبر دادند با تمام پيشبينىها و سختگيرىها، نطفهي آن نوزاد بنىاسرائيل در شب گذشته منعقد شده و طولى نخواهد كشيد آن مولود به دنيا مىآيد.
فرعون كه چنان ديد، دستورد داد تا از آن پس هر پسرى كه در بنىاسرائيل به دنيا آمد، او را بكشند و افرادى را براى اين كار تعيين كرد و قابلههاى شهر را نيز ماءمور كرد تا گزارش تولّد نوزادان را به ماءموران بدهند.
مرحوم صدوق در روايتى از امام باقر (عليهالسلام) روايت كرده كه وقتى فرعون دستور كشتن نوزادان بنىاسرائيل را صادر كرد، مردان بنىاسرائيل با هم گفتند: حال كه پسران را مىكشند و دختران را زنده مىگذارند، ما هم از زنان خود دورى كرده و با آنها نزديكى نمىكنيم. ولى عمران پدر موسي گفت: اين كار را نكنيد و با آنان نزديكى كنيد، زيرا امر خدا انجام خواهد شد اگر چه مشركان نخواهند. آنگاه رو به درگاه خداى تعالى نمود گفت: پروردگارا! هركس نزديكى زنان را بر خود حرام كند، من بر خود حرام نخواهم كرد و هركس آن را ترك نمايد، من آنرا ترك نمىكنم و به دنبال آن با مادر موسى همبستر شد و آن زن به موسى حامله شد.10
پينوشتها:
1- بقره/ 49.
2- قصص/ 4.
3- قصص/ 5 و 6.
4- مجمعالبيان: ج 7، ص 239 252.
5- ثعلبى، عرائسالفنون: ص 114 و
105.
6- بحارالانوار: ج 13، ص 53.
7- اكمالالدين: ص 202.
8- نجّار، قصصالانبياء: ص 157.
9- نام مادر موسى در تورات يوكابد
ذكر شده، اما در روايات اسلامى، بوخاييد، نخيب، اءفاحيه و يوخائيل
ذكر شده است.
10- فروع كافى: ص 31 و 32.
|